سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با هم

چهار نفر بودند. اسمشان این ها بود:‌ همه کس، یک کسی، هرکسی، هیچ کس. کار مهمی در پیش

داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند. هرکسی می توانست

این کار را بکند،‌ اما هیچ کس این کار را نکرد. یک کسی عصبانی شد، چرا که این کار، کار همه کس بود،

اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد. سرانجام داستان این

طوری تمام شد که هرکسی یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس کاری را نکرد که همه کس می

توانست انجام بدهد.


نوشته شده در  شنبه 85/5/28ساعت  8:18 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
به لودر قسم
دست ها
کاری به کار عشق ندارم..
همین
وقت نوشتن
آقا ما بد، شما خوب
ارغوان
[عناوین آرشیوشده]